در جواب اونهایی که مدام میگن «وای!خدای من! این بچهها که خیلی بانمکن! پس چرا زیر چشاتون گود افتاده؟ چرا رنگتون زرد شده؟» میخواستم بگم که همونطور که بارها هم گفتم درسته، این بچهها خیلی بانمکاند، مشکل اینه که دوز (dose) شون بالاست.
مثالش شبیه چلوکباب میمونه. چلوکباب مگه بده؟ خیلی هم عالی. یه روز ظهر یا عصر که خیلی هم گرسنه هستید با دوستان میروید فرحزاد یا دربند و یک چلوکباب دبش نوش جان میکنید. خیلی هم خوب و عالی. حالا این رو مقایسه کنید با اینکه مثلا مریض هستید بعد پنجتا کاسهی بزرگ سوپ بیمزه هم همین الان ریختید توی معدهتون، سه شب هم هست که چشمهاتون به هم نیومده، سه تا deadline هم تا آخر شب دارید، حالا یکی اومده میگه به زور باید سه پرس چلوکباب بخوری! به زور! همین الان! هر سه تا پرس رو!
ببینید، یک ساعت اول پیش بچهها بودن بسیار عالی و لذتبخشه، از بهترین تجربههای زندگی. حتما سعی کنید این رو توی برنامهی روزانهتون بگذارید. دو ساعت که بشه کمکم خسته میشید،سه ساعت پیش بچهها طاقت آوردن دیگه داغونتون کرده، تا ساعت آخر چهارم انرژیتون کاملا به صفر رسیده، ساعت پنجم اعصاب و مغزتون هم خمیر شده (حس میکنید مغزتون الان از دماغتون میریزه بیرون) ، نزدیکیهای ساعت ششم قیافهتون شکل مرغ پرکنده شده فقط با سینهخیز میتونید خودتون رو تکون بدید، اگر کسی ساعت هفتم برسه خونه به احتمال زیاد شما وسط هال نشستید و دارید بلند بلند فریاد میزنید و زمین و زمان رو نفرین میکنید و دودستی میزنید توی سرتون، ...
و در تمام این مدت کودکان شما با همون انرژی ساعت اول، بدون اینکه کمترین احساس خستگی یا گرسنگی یا تشنگی بکنند، بیوقفه در حال دویدن و جیغ زدن و پرتاب کردن اسباببازیها و میوهها و ظرفها و محتویات کمدها به اطراف هستند...