سالی
نوروز
بیچلچله بیبنفشه میآید،
بیجنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
بی گردشِ مُرغانهی رنگین بر آینه.
بیگندمِ سبز و سفره میآید،
بیپیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور
بیرقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.
....
در معبرِ قتلِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
بهناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیشباز خواهد شد.
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد،
و دستان اشتیاق از دریچه ها دراز خواهد شد...
و لبان فراموشی به خنده باز خواهدشد...
(اقتباسی از شاملو)
فعلا فقط نوروز مبارک.
کلّی چیز برای نوشتن هست! کلی کلی!
من زود برمی گردم و از اون به بعد هر هفته وبلاگ رو آپ میکنم :)