این هم پست دومی!
*******************************
من تقریبا هر ماه مقدار خوبی از پولم برای دیرپرداخت کردنها صرف میشه. از credit cardگرفته تا rent آپارتمانم و غیره. فکر نکنید یکسال دوسال دیر میدم ها! نه! یکی دو روز، بعضی وقتها هم یکی دو ساعت. ولی همیشه باید یکساعت هم که شده دیر یادم بیاد. تقویم مقویم هم کارگر نیست. اصلا خیلی حسابکتاب پولمولم رو ندارم. باز خدا بیامرزه پدر مادر این شرکت موبایل رو که خودش سر ماه پول رو کم میکنه. وگرنه برای اون هم باید جریمه میدادم.
******************************
این Darren یه کتاب خیلی خوب معرفی کرده که بخونیمش. کتاب خیلی قشنگیه ولی من هرچه با خودم کلنجار رفتم دیدم که حاضر نیستم سی دلار برای یک کتاب ۱۲۰ صفحهای که حالا شاید خوشم بیاد شاید خوشم نیاد بدم. کتاب رو Darren گذاشته توی course reserved material. معنیش اینه که به مدت دو ساعت میشه از کتابخانه امانت گرفت. هفتهی پیش جمعه بالاخره تصمیمم رو گرفتم و رفتم کتاب رو از کتابخانه گرفتم. پیش خودم گفتم من از کتاب کپی میگیرم بعد اگه خوشم اومد میرم یکیش رو میخرم که حق copyright رو هم رعایت کرده باشم پولم رو هم هدر نداده باشم. هیچی دیگه کتاب رو کپی گرفتم (از اتاق کپی شریف هم یاد کردم. کلی هم ایده زدم که چطوری میشه یه دستگاه کتابکپیکن ساخت- یکی دو ماه پیش هم که دانوش اینجا بود با اون هم اندکی در همین بابbrainstorming کردیم. به این میگویند ذهن خلاق و مثبت ایرانی: ساخت کتابکپیکن!) بالاخره کپی که تموم شد یکی از بچهها تلفن زد و اصرار اصرار که بریم بیرون یه کافیشاپی چیزی یه چایی بخوریم. امان از برخی از این دوستان.... هرچی بهش میگم بابا من پروژه دارم، کار دارم برای کلاسِ پسفردا presentation باید آماده کنم، هِی میگه کلاس مِلاس رو بیخیال (... !!! ) و نمیدونم من حالم بده و درجهی تبم هزار و چنده و از این خزعبلات.
دردسرتون ندم. کتاب روی میز من جا موند....
کتاب بیچاره، به جای دوساعت، جمعه که هیچ، شنبه و یکشنبه هم همونجا آبخنک خورده بود. صبح دوشنبه با دیدن کتاب سرم گیج رفت ...
وجه دیرکرد کتاب سه رقمی است و من فقط این رو بگم که رقم صدگانش هم "یک" نیست! چک و چونه هم نمیشه زد، قسم حضرت عباس هم کارگر نیست. نرمافزار دیرکرد رو اتوماتیک حساب میکنه و وارد حساب بانکیت میکنه ...
همون جمعه شب خرج بیرون رفتم من - به تنهایی - یه چیزایی حدود یک و نیم برابر قیمت کتاب شده بود ...
***********************************
فریبرز لاچینی را اگر از پاییز طلایی یک و دو نشناسید حتما از effect های زیبای موسیقی سریال "آرایشگاه زیبا" به خاطر میآورید.آلبوم "پرواز"، مجموعهای از ملودیهای فریبرزلاچینی برای ترامپت است که توسط منوچهر بیگلری نواخته شده. آلبوم "پرواز" اگرچه قدیمی است ولی بعد از پاییزطلاییها ساخته شده است. ملودیهایش کمی آشنا هم به نظر میرسند!
آهنگ "در باران" آخرین track این مجموعه است:
چند سطری در باب هنر، بهخاطر بیژن عزیز
هنر طبعا مفهومی فراتر از زیبایی و زیبا آفرینی است : هنر تموج خلاقیت بر زیبایی است۱.زیبا آفرینی خود مستلزم خلاقیت است، با این وجود خلاقیتی زیبایی را هنر می کند که با روح آفریده عجین باشد. زیبایی رابطه ی تنگاتنگی با تناسبِ در تعامل با روحیات انسانی دارد. بررسی عامل دوم البته بسی بغرنج تر از خود تناسب است، هر چند برای تناسب هم تعریف ساده و جامعی نمی توان یافت. دشواری مفهوم زیبایی چندین برابر است وقتی به تابعیت زمان و شرایط محیطیِ روحیات انسانی نیز توجه شود...
اگر به مصادیق هنر بنگریم سوالی جدید مطرح می شود: اصالت هنر. آیا هنر – با مصادیق بارزش – به تنهایی مفهوم مییابد یا در تعامل با سایر مفاهیم انضمامی/انتزاعی است که موجودیت پیدا میکند. صحبت در باب موسیقیِ با کلام ساده است و صحبت در باب رسالتش سادهتر. اما اگر موسیقی – به تنهایی - را مصداق هنر ببینیم، چه جایگاه فلسفی برایش در نظر میتوان گرفت ۲. بگذارید سوال را اینگونه بپرسیم: آیا هنر صرفِ وسیله است؟...
هدف هنر را "تاثیرگذاری عینی بر روابط اجتماعی برای ارتقاء جامعه۳" نیز عنوان کردهاند، از این منظر هنر البته یک ابزار است و وابسته به مفهوم انتقال معنا. هرچند دراین وادی وسیله بودن هم چیزی از ارزش هنر کم نمی کند چرا که "معنا" خود مفهومی مجرد و وسیع است و حتی میتوان به آن اصالت داد. شوپنهاور از منظری متفاوت نگاه میکند و هنر را نوع یگانهای از شناخت می داند. شناختی که از اراده ناشی نمیشود (شهودی است) و لذا از نظام علت و معلولی پیروی نمیکند. تعریفی در خور تفکر و البته تحسین ...
شاید کمتر موضوعی نظیر هنر و فلسفهی هنر تاکنون حداقلِ توجه شرقیون را به خود معطوف کرده باشد. غزالی همواره از زیبایی و جمال میگوید ولی به هنر نمی پردازد۴.محمد تقی جعفری در "موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی" بحث کوتاه عقلی بااینوجود عمیقی را در باب انواع موسیقی و اثر آن بر روان باز می کند۵. استاد جعفری دو نوع موسیقی را متمایز میکند: موسیقی که لعاب روح انسان را پریشان میکند، و موسیقی که سخن می گوید۶. او موسیقی کلاسیک را اغلب از گروه دوم می داند ولی بیشتر اصوات رایج دیگر را از زمره ی گروه اول و نه چندان توصیه شده از منظر دین. استاد جعفری در کتاب دیگرش "زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام" کمتر بحث عقلی و عمیق در باب ماهیت هنر را پیش می کشد۷...
...
۱- تعریفی است بسیار صریح، و حائل کننده بین خیلی از بزرگان. آنقدر که مثلا محمد غفاری و محمود فرشچیان را در دوسوی مرز قرار می دهد.
۲- این بحث در مورد سایر هنرها، نظیر هنر خطاطی، حتی جدی تراست، که هنرخطاطی بالطبع بدون مفعلوش (کلمه و جمله) چیزی برای عرضه ندارد.
۳-رضایی، عبدالعلی، "اقتصاد فرهنگ"
۴- ریچارد اتینگهاوزن، «زیبایی از نظر غزالی»، فصلنامهى هنر، معاونت هنرى وزارت ارشاد، ش ۲۷، ۱۳۷۳.
این جمله از غزالی گواه این مدعاست:"حسن و جمال هر چیزی در آن است که کمالی که او را ممکن است و بدو لایق، او را حاصل بود، و اگر همهی کمالات ممکن حاضر باشد در غایت جمال بود، و اگر بعضی از آن حاضر باشد، حسن و جمال بر اندازهی آن بود." احیاءعلوم الدین
۵-جعفری، محمدتقی، "موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی" . موسسه ی تدوین و نشر آثار علامه جعفری۶- نخستین جمله ی که در دفتر موسیقیم نقش بست این بود :" آنجا که سخن در میماند، موسیقی آغاز می شود" (استاد ملکوتیان). دید خود من به موسیقی همواره چنین بوده.
۷-جعفری، محمدتقی، "زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام" . موسسه ی تدوین و نشر آثار علامه جعفری
کتابشناسی
هنر و جنون، دکتر نصرا... معمایی
هنر در انتظار موعود دکتر علی شریعتی
هنر چیست؟ لئون تولستوی
هنر در گذر زمان هلن گاردنر
...
من خیلی زود برمیگردم...
*****************************
محضر همشیرهی گرامی حاجیهخانم بیبی نسرینالسادات بانو
سلامٌ و عَلیکُنّ ایَتُها الاختنا و رحمه الله و نعماته و رحماته و برکاتُهُ جمیعاً علیکُنّ.
مرسولهی برقیهی۱ شما زیارت، و چشم ما منور به رویت خط مزور و نثر مسجع و طبع ملون شما گردید. اگر از حال اینجانب پرسیده باشید (که نپرسیده بودید عجالتا) الحمد و لله نفسی می آید و می رود و ملالی نیست جز دوری شما و غم غربت و حُزن فِراق و عَدَم فراغ و بُعد اصْدقاء و قلت وقت و کثرت امورات و ضِیق ایام
بیت: هر دم از عمر می رود نفسی چون نگه می کنم نمانده بسی
باری، گِله کرده بودید از مکدّرات زمانه و ملال خاطر از سیاسیون و اجتماعیون که ارض و سماء سیاه بینید این ایام در ارض پارس. دریغم آمد که چند خطی ننبشتم در این مجال.
در باب حکام که عقل ناقص و ذهن جاهل ما هرچه غوص میکند همیدرنیابد که این سیاسیون شب با چه فکرتی کله بر بالش می نهند و صبح که قصد دیوان می کنند چه در مخیلهشان میگذرد. مدتی است لیلاً و نهارا این اخبار مملکت بخوانم از چپ و راست و هنوز در کف باشم که این مملکت چگونه همیدَوامد۲. عنقریب است که جسما و روحا و قلبا یقین کنم که این مملکت امام زمان بایستی باشد وگرنه که نتوانست پاییدی به آنی
مصرع: تو آنی که آنی توانی جهانی ته استکانی تپانی۳
ولکن در هر حال و الْمِنِّه، شماراست خاطر این دیار عزیز شمُرید که گذشتگان چنین کرده اند و ماراست که این امانت به اَحسن الوجْه به عهد رسانیم که مملکت اگر چونان سِجْن سکندر به نظر رسد همچنان عزیز است.
بیت: دلم از دهشت زندان سکندر بگرفت رخت بگذارم و تا ملک سلیمان بدوم۴
و من شاید۴.۵ که این صحبت در باب حکام کوتاه کنم، وَ اِلٌا ناگزیر شوم که سالیانی در سجن گذرانم که چندان باب طبع و مرادف مذاق این حضرت نباشد.
باری فرموده بودید که کی قصد رجعت دارم. حضور انورتان عرض شود که چنان بوده که از روز نخست که پا بر این ارض نهادهام مجموع فکرت و ذکرت حقیر این بوده که روزنی یافته و آهنگ رجعت کنم. ولی یَد روزگار اجازت نداده و ما را در این مکتب زمینگیر کرده. پس چنین ادامه دهم و با اوستاذ و اطرافیان بساط مباحثه و مذاکره براه انداختهام که اگر حضرت حق توفیقی داد چند صباحی در وطن گذرانم که در خبر است که "الوطن کالموطن".
دیگر فرموده بودید که عالم و آدم ید به ید همدیگر دادهاند و به مبارکی سَر اخوی اینجانب زیر آب می کنند. این اخوی ما را اکرام و مشایدت و مشایعت بر همگی بس لازم باشد که ایشان را حق بزرگیست بر گردن ما. پس چون ایشان بر این امرخیر الحاح همیکنند، هرچند جن و انس مخالف همیباشند، شما راست که خاطرشان آزرده نساخته و یدشان بگیرید تا انشاء الله و المنه بسر منزلت مقصود برسند والله علیم. و دیگر آنکه اگر از دست حقیر کاری برآید من راضی نباشم که بشری سر بر زمین گذارد برای نوم الا آنکه مرا خبر کند به اسب و چاپار و مراسلات برقیه و کذالک.
و بر ما خبر آورده اند که آن برقیجاتی که شما اندر آن شغل داشتید شما را صاحبالامر کردهاند در دیوانی. که خبری بود بس نیکو که سزاوار قامت رعنا و فکرت اعلا و منزلت والا و سخن شیوای شما بسی بیش از این باشد، و لکن اکثر الناس لا یعلمون. پس شماراست که با زیردستان به مراعات رفتار کنید و بر آنان خشم نگیرید و اگر جوانان خام عملی به اشتباه کردند آنان را به بزرگواری خود ببخشایید، بخصوص رجال متاهل که من همیدانم در منزل چه میکشند و سزاوار باشد که مغضوب حضرت عالی دیگر نشوند در سرِ کار: اینگونه بوده و هست زندگی ما در این دیار که چند رفیق شفیق اختیار کردهایم از ملل مختلفه که از آن جمله چندتایی در تَاهّل باشند. و چنان است که این مسکینان از صبح علی الطلوع که پا بر مکتب گذارند دهان به شکوه گشایند و گریستن همی آغاز کنند و صیحه زنند و جامه درند و هزاران بار آرزوی مرگ کنند بیوقفه. پس دل ما را سخت بر ایشان به رحم آید و ساعتی بنشینم و سخنشان شنوم و دلداریشان دهم که در روایت است "اَلْدِلْداریُ الْمومنُ احسن من خمسینِ الفٍ "۵. و این کارِ هر یوم ما بیده۶. پس شماراست همانگونه که نسوان را نیکو می دارید رجال را نیز نکو دارید و تبعیض و تشخیص و تمییز و تفصیل قائل نشوید بینشان والله اعلم بالصواب.
و من این مختصر، موجز کنم بدینجا و عذر خواهم از حضور حضرت اجل که سرتان بدرد آوردم بدین سخنان، که تنها غرضْ عرضِ ادب بود به ساحَت گرامی و لاغیر.
پس ما را دعای فراوان فرمایید در نوافل مرتبهی یومیه و ذکر نیمه شب و اعمال متواتر لیالی مکرمه که ما را چندان توفیق بدینان نباشد در غربت، هرچند قبلا هم نبوده در قربت. از قول من به ابوی واخوی و دیگر اُختُنا و و سایر دوستان و خویشان سلام مخصوص برسانده دیده بوسی فرمایید.
الارادتمند، محمدرضا،
بتاریخ دُیّم شهر جمادی الاخری، سنهی تسع و ثلاثمانیه و عشر و ستین.
بوسطون، قریهی کمبریج
پانوشتها:
۱ Email
۲ دوام آورد
۳ این مصرع در اصل برای حضرت حق سروده شده. ولی به تازگی مصادیق دیگری هم پیدا کرده.
۴ در اینکه "بدوم" بجای "بروم" آمده حکمتی است ولیکن بیشتر مردم از آن غافلند. ضمنا بعضی وقت ها فرصت "رخت بربستن" نیست پس باید "رخت بگذارید".
۴.۵ شایسته است
۵ "دلداری دادن به مومن ثوابش از سی هزار برتر است." به یاد معلمین دانشمند، فداکار و همیشه در صحنهی آمادگی دفاعی و کلمات قصارشان : " قدرت انفجار آبگرمکن گازی چهل برابر است!" (چهل برابر چی؟؟!!!)
۶ بیده= بوده. واو قلب به یاع (عین از ته حلق) شده که نمونه ای از نثرخیلی معاصر است.
*****************************
اینجا آخر ترم هم داره نزدیک میشه و بشدت کارها زیاد شده. برای انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه (PSA) هفتهی گذشته شب شعر مشترکی با دانشجویان یونانی و فرانسوی داشتیم که وقت خیلی زیادی گرفت و در نهایت هم به خاطر مشکلات لجستیکی آنطور که باید و شاید از آب در نیامد. مشکل بیشتر از همه این بود که عزیزان یونانی هم تو مایههای خودمون همه چیز را سمبَل میکنند. فرانسویها هم که بوق بودند! ولی در مجموع از اینکه قدری شعر فارسی خوانده شد خاطر ما بسی مسرور گشت. فردای اون روز Internatioal Fair بود که هر کشوری برای معرفی فرهنگ (basically فقط غذا) یک میز داره و از این حرفها. چلوکباب ایرانی PSA هم با 50% ضرر به فروش رفت (چون خداییش خیلی خوب استقبال کردند بچههای ما هم جوگیر شدند ارزون فروختند این شد که کلی ضرر کردیم). هفتهی بعد هم انتخابات انجمن دانشجویان ایرانیست که ما یک نسخهی انتخابات on-line رو روش داریم کار میکنیم ... بالاخره که 7-24 زندگیمون شده از این کارها. دوتا course خفن! بعلاوهی research هم بعنوان side-order بهش اضافه کنید... فعلا تا حداقل دوهفتهای اوضاع اینگونه بوده و "البته چنین خواهد بود"!
*****************************
این جناب کویتیپور اگر هر از چندگاهی هوس نمیکرد یکهویی یه نوار بده بیرون میتونست خوانندهی خیلی خوبی از آب در بیاد. این هم آهنگ "غریبانه" از آلبوم غریبانهی یک به مناسبت release شدن آلبوم غریبانهی دو!
*****************************
هوا اینجا چنان خوب شده که آدم یک دقیقه هم توی office بند نمیشه. داشتم پیش خودم فکر میکردم چقدر خوبه که هوای بوستون نصف بیشتر سال اونقدر سرد یا گرمه که نمیتونی پات رو از office بگذاری بیرون. وگرنه که تحقیق محقیق رو هوا بود در کل سال، مثل این روزها!
من طبق سنت سالانه برم به مادرم تلفن کنم یادآوری کنم که امروز چه روز مهمّیه!
فعلا