ببخشید دیر شد. همینطور بلا از این درس که من TAاش هستم میباره. حالا از این به بعد اگه دیر شد حداقل چند تا عکس upload میکنم. فعلا این رو داشته باشید:
یک شب بسیار آرام بوستون. تصویر Harvard Bridge و ساختمانها توی Charles برام جالب بود. زمان نوردهی رو از چراغ ماشینها میتونید حدس بزنید.
پاییز بوستون
هفتهی پیش با یکسری از دوستان رفتیم مسابقات اتوموبیلرانی F1 بوستون. بچهها برای ماشینهای سایز کوچک ثبت نام کرده بودند که تقریبا نصف ماشین full size هست و دنده اینها هم نداره. ولی اینقدر سرعت و شتابش بالا هست که هیچوقت جرات نکنید گاز رو تا آخر فشار بدید. ما یک تیم شش نفره بودیم که هر نفر حدود بیست دقیقه رانندگی باید میکرد. در نهایت بین ده تیم شرکت کننده پنجم شدیم! و من فهمیدم که چقدر از رقابت بدم میاد. یادم میاد سر یه پیچ یه کمی سرم رو از توی هلمت و یک مشت اسباب safety دیگه چرخوندم تا رانندهی پشت سریم رو ببینم. چشمهاشو خون گرفته بود و دندونهاشو به هم فشار میداد و هی با سپر ماشینش میزند به ماشینم. دلم به حالش سوخت. کشیدم کنار که بزنه جلو و خوشحال بشه. اگه این خوشحالش میکنه! (هرچند دور بعد پنالتی گرفت و مجبور شد بیست ثانیه بکشه کنار و در نهایت هم فکر کنم تیمش یکی مونده به آخر شد!)
از kid هام هم که دیگه هرچی بگم کم گفتم. کلی موجبات خندهی ما را فراهم میکنند. آدمها برای نمره گرفتن چه کارهایی که نمیکنند. یکی دوتاشون که اینقدر هر دفعه از ایران و ایرانیها تعریف میکنند که یکی ندونه فکر میکنه ایران بهشت روی زمینه! دیوید هم دیروز اومده که توی دالاس که بوده با یک دختر ایرانی که اسمش رکسانا چیچی زاده بوده (حالا با یک تلفظ درب و داغون آمریکایی) رفته کلاس رقص!! (توی دلم گفتم شانس آوردی که رگ غیرت من جوش نیاورد وگرنه کاری میکردم که ترم بعد هم در خدمتتون باشیم! تازه انتظار داشت که من بیشتر تحویلش بگیرم). اشلی هم مدام تعریف میکنه که تو تنها شخصی هستی که توی تمام کلاسهایی که من گرفتم communication بلده و از این حرفها. (که البته خیلی احساس خوبی به من دست میده وقتی این حرف رو میزنه. یادتون باشه اگه خواستید نمره بگیرید و احتیاج بود سر استاد یا TA رو شیره بمالید حتما بهش همین رو بگید). چهارشنبهها که کلاس دارم ویکرانت رو میفرستم برام ناهار بگیره!!! (حال میکنید ایرانیبازی رو ها- ظاهرا توی کانادا این کار مساوی اخراج از دانشگاهه (به جرم استثمار دانشجو) ولی اینجا سخت نمیگیرند. تازه من باهاشون رفیقم دیگه) از این هفته هم قرار شده دیوید و رابرت و ماریا تلفظهای من رو اصلاح کنند. دیروز هم بحث مفصلی در باب سیاست و اخلاق با اشلی داشتم که بعدا مشروحش رو مینویسم .
اختراع جدید من برای صبحانه هم cream cheese و bagel هست که پنج شش دقیقا توی snackmaker حرارت داده بشه (اگه احیانا ایدهای ندارید که این ترکیب شبیه چی میشه دارم تلاش میکنم یه چیزی شبیه بربری با پنیر تبریزی در بیارم).
اینجا اصولا what وقتی با حالت تعجب پرسیده بشه (مخصوصا اگه اخمهاتون رو هم توی هم کرده باشید) معمولا مخفف عبارات تندی نظیر what the hell (یا عبارات تندتر!) هست که اعتراض شدید شما را نسبت به حرف بیجا و بیمعنی(nonsense) طرف مقابل نشون میده. بنابراین اگه احیانا کسی چیزی گفت و به هر دلیلی متوجه نشدید که چی گفت (که برای دانشجویان زیاد هم پیش میاد ) هیچ وقت برنگردید به طرف بگید ????!!!!!?? what
هفتهی گذشته پلیس یکی از دوستان ترکیهای ما رو که در حال رانندگی بوده نگه داشته و بهش تذکر داده که حق تقدم رو باید بهتر رعایت بکنه. دوست عزیز ما که تازه اومده چون دقیقا متوجه حرف آقای پلیس نشده برگشته و به جناب پلیس گفته ????!!!!!?? what .....
من دیگه تعریف نمیکنم بعدش چه اتفاقی افتاده. ولی الان دوستم برگشته خونه و همه چیز ظاهرا به خیر گذشته ...
سر سیاست هم فقط مونده بود این لورا خانوم با اون لهجهی ایتالیاییش (= ایتالیانو دورتی! "ر" و "ت" با تشدید) به ما متلک بندازه که اون هم دیروز انداخت. ظاهرا هفتهی پیش برای اولین بار در بیست سال گذشته یک نفر تونسته ده هزار ایتالیایی رو کنار هم توی یک تظاهرات جمع بکنه !! دیگه فکر کنم خودتون خبر دارید راجع به چی صحبت میکنم. من برای اولین بار واقعا چیزی نداشتم جوابش بدم. فقط یک لبخند ملیح زدم و مثل دیوونهها زل زدم بهش . اونهم یه ذره وایساد و بعد برگشت رفت پی کارش....
ما که سر از سیاست در نمیاریم. فقط متحیریم!
تیتر خبر خبرگزاری مهر:
مذاکرهی علی آبادی با احمدی نژاد برای حضور سه وزیر در هیات مدیرهی پرسپولیس: اعضای جدید هیات مدیره باشگاه پرسپولیس پس از مذاکره مهندس علی آبادی با دکترمحمود احمدی نژاد معرفی خواهد شد ....
معلومه توی این مملکت چه خبره؟! آخه هیات دولت و رییس جمهور رو چه به باشگاه پرسپولیس؟!؟!
نمرههای میانترم دوم رو امروز بهشون دادم. برای فردا ساعت یازده باید دستور کار آزمایشگاه رو آماده میکردم که هنوز شروع نکردم و بالطبع قرار هم نیست که شب رو نخوابم. فرداست که Areti دوباره کلی هیجان کاذب ایجاد کنه! جالبیش اینه که خودش هیجان درست میکنه و بعد هی به من میگه don't panic !! بالاخره که اعصاب ما رو میریزه به هم. آقا ما بریم بخوابیم که حداقل صبح زودتر بیدار بشم.
من برمیگردم ...