۱- حنا صبح از خواب بیدار شده و گریهکنان اومده پیش ما که «مامان! آخه چرا هرچی صدات کردم بیای کمکم کنی نیومدی؟؟؟ چرا آخه؟»
و گریه و اشک پشتِ سرِ گریه و اشک.
مامان حنا با تعجب: «کِی صدا زدی؟ الان؟»
- نه! دیشب که رفته بودیم پارک ولی روز بود. من داشتم سرسره بازی میکردم و تو داشتی با بابا حرف میزدی.
- دیشب؟ پارک؟ دیشب که پارک نرفته بودیم
- چرا رفته بودیم. بعد من از سرسره که اومدم پایین افتادم و دستم زخم شد. هرچی صدات کردم نیومدی ...
- حناجان! ما الان به خاطر کرونا سه ماهه از خونه بیرون نرفتیم
- چرا رفتیم
- خوب بعدش که دستت زخم شد چی شد؟
- بعدش اومدی. ولی دیر اومدی. اولش هرچی صدات کردم نیومدی ...
حنا برای اولین بار خواب دیده. یا برای اولین بار خوابش در ذهنش مونده. یا شاید هم برای اولین بار داره برای ما تعریف میکنه. یعنی آیا قبلش خواب و بیداریش قاطی بودند؟ یعنی هرچی تو خواب میدیده رو فکر میکرده توی واقع اتفاق افتاده؟
ما خودمون از چه زمانی یاد گرفتیم چیها خوابند و چیها بیداری؟ همین الان چطوری تفاوت خواب و بیداری رو میفهمیم؟ الان من خوابم یا بیدار؟ شما که داری اینها رو میخونی داری خواب میبینی یا بیداری؟ از کجا میدونی؟
۲- (بعد از یک ماه سعی والدین در توضیح خواب و خوابدیدن)
حنا صبح بیدار شده و خیلی با آرامش داره خوابش رو تعریف میکنه:
- « مامان! دیشب خواب دیدم رفته بودیم مسافرت. سوار اتوبوس بودیم داشتیم میرفتیم یه جای باحال»
مامانِ حنا: «آفرین. چه خواب خوبی. بعدش چی شد؟»
- بعد توی اتوبوس داشتیم آجیل و بستنی میخوردیم که رسیدیم به یه جای خیلی قشنگ. پر از درخت بود. یادته؟
- چیرو یادمه؟!
- یادته که رسیدیم به اون جای قشنگ؟
- نه! شما خواب دیدی. من که خواب ندیدم!
- میدونم. ولی تو هم بودی آخه.
- ببین ... توی خوابِ شما بوده ... یعنی شما خواب دیدی. چطوری بگم ...
- میدونم. میدونم اینا خوابه. ولی آخه تو بودی اونجا، کنار من نشسته بودی، چطوری یادت نمونده؟
مامان حنا: سکوت!
۳- بعد از دوماه دیگه توضیح دادن در باب خواب و خواب دیدن.
امروز بعد از ظهر:
«بابا! امشب میشه بیای تو خوابم؟ بیا دیگه! فقط دو دقیقه بیا!»