پاسپورت!
فرض کنید که تصمیم گرفتید که تابستون برگردید ایران. داستان از تصمیم شما شروع میشه و از اونجایی ادامه پیدا میکنه که برای بعضی امور گذرنامهای کارتون به " دفتر حفظ منافع جمهوری اسلامی ایران در آمریکا" واقع در سفارت پاکستان میافته. خوب اولین کاری که باید کرد باید به webpage اونها سر زد و آدرس و شماره تلفن اینها رو پیدا کرد.
سوال: حدس بزنید آدرس webpage دفتر حفظ منافع ایران در آمریکا چیست؟
الف: حروف اول " دفتر حفظ منافع جمهوری اسلامی ایران در آمریکا" به زبان انگلیسی یا فارسی؟
ب: یک عبارت مختصر نظیر iranembassy.us یا iran-section یا IR-section یا ...
ج: هر چیزی که اسم ایران یا علامت IR تویش باشد
د: هر چیز معقول دیگر!
آدرس webpage دفتر حفظ مفافع ایران در آمریکا، www.daftar.org است !!!!!!! این ایرانیها رو اگر ببرند بهشت هم آخرش ایرانید. قدم بعدی اینه که تلفن کنید تا مطمئن بشید مدارکی که توی webpage نوشته همونی هست که اونها واقعا میخواهند (بنا به توصیه دوستان حتما این کار رو باید بکنید. ایرانی جماعت تا صدتا قسم حضرت عباس نخوره نمیشه بهش اعتماد کرد). هر بار که تلفن میزنید باید حداقل بیست دقیقه پشت خط منتظر باشید تا یکی بالاخره به شما جواب بده (دوستان تجربهی ۵۰ دقیقه و یکساعت هم داشتند). در طول این مدت میتونید از موسیقی اصیل ایرانی و تواشیح و مداحی لذت ببرید. بعد از اون آقایی گوشی رو بر میدارند و شما همهی مدارک رو باهاشون چک میکنید دو سه بار. فردای اون روز برای اینکه باز هم مطمئن بشید دوباره تلفن میزنید و همهی سوالها رو دوباره هم میپرسید که هیچ شک و شبههای باقی نمونه. ظهر روز بعد مدارک رو برای دوستتون که نزدیک شهر واشنگتن زندگی میکنه پست میکنید...
بعد از یک هفته...
مدارک که قرار بوده ۳ روزه به دست دوستتون برسه هنوز به دست اون نرسیده. به ادارهی پست تلفن میزنید. اونها هم میگویند همونقدر که شما میدونید اونها هم میدونند. از شما میخواهند که چند روز دیگه صبر کنید.
بعد از دو هفته ...
on-line tracking نشون میده که آخرین بار بستهی شما در ادارهی پست بوده. ولی بعد از اون به هیچ جایی نرفته... دیگه صبرتون داره تموم میشه. پا میشید میرید ادارهی پست
بهشما گفته میشه که احتمالا بستهی شما گم شده! آقای پست میگه که احتمالش واقعا کم هست ولی گاهی اوقات پیش میاد دیگه!!!
توی ادارهی پست دعوا راه انداختید. به مسوول بداخلاقش میگویید که من به شما صد بار گفتم این پاسپورته! مهمه! گفتم با مطمئنترین پستی که دارید بفرستیدش. حالا به همین سادگی گم شده؟؟؟!!! آقای پست با خونسردی به شما میگه که : حالا شوده!!! (به لهجهی شیرین آذری بخونید).
دوستان عزیزتون به شما دلداری میدهند:
- "من یکی رو میشناختم توی آمریکا پاسپورتش رو گم کرده بود مجبور شده دوسال کمپ جنگزدهها زندگی کنه"
- "شنیدم اگه پاسپورتت رو بهمراه کارت پایانخدمت گم کنی، دیگه هرگز نمیتونی از کشور خارج بشی."
- "من شنیدم یکی از کسانی که کارت پایان خدمتش رو گم کرده بود اعدامش کردند!"
...
به داشتن دوستان خوبتون افتخار میکنید.
از ادارهی پست شکایت کردید. ولی چهفایده. شکایت که برای شما پاسپورت و کارت معافیت نمیشه. اعصابتون خرد و خمیره. همینجوری پشت کامپیوتر نشستهاید و روزی ۱۰۰۰۰۰۰ بار دکمهی on-line tracking را میزنید...
فرمهای گذرنامهی المثنی رو download کردید و درحال پرکردن هستید. باید از ادارهی پلیس و افبیآی و سیآیای و کاگب و گشتاپو و هزار تا سازمان و وزارتخونهی دیگه شهادتنامه و رضایتنامه و گواهینامه بگیرید. شونصد هزار نفر هم باید فرم استشهادیه پر کنند ...
بعد از چهاردهروز...
دوستتون به شما تلفن میزنه که پاسپورت شما توی یک بستهی خاکی و روغنی! با کلی چسب دور و برش به دستش رسیده...
اینقدر اعصابتون خمیر شده که نمیدونید باید خوشحال باشید یا داد بزنید یا ...
دوستتون فرداش مدارک شما رو میبره دفتر حفظ منافع. اونجا بهش گفتهمیشه که این کارهایی که شما میخواستید رو اینجا نمیکنیم!! و وقتی دوستتون براشون توضیح میده که اولا توی وبسایت این نوشته شده و ثانیا چند بار پشت تلفن هم چک شده باز همون جواب رو میگیره. همونجا به شما تلفن میزنه و یکساعت بحث و بگو مگو با عزیزان دفتر ... دردسرتون ندم، آخرش کار رو انجام نمیدهند.
تمام وقتهای ویزا و بلیط و همهچیز رو از دست دادید... به جان این شرکت usps و همهی ایرانیها در اقصی نقاط جهان دعا میکنید و برای پدر و مادرشون فاتحه میخونید...
(اگه فکر میکنید این کرامات از ادارهی پست ایالات متحده بعیده، این هم tracking number، خودتون بروید چک کنید که این بسته از ۶ جولای تا ۱۹ جولای کجا بوده! 70050390000028966351 )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیاست:
مصاحبهی رییس جمهور محبوب با خبرنگار شبکهی سیبیاس بالطبع یکی از تکاندهندهترین اتفاقات هفتهی گذشته بود. من یک سوال از نهاد رییسجمهوری دارم و اون اینه که چرا اجازه میدهید چنین خبرنگارهای عجیبی، طوری با رییس جمهور یک کشور مصاحبه کنند که دوستان آمریکایی من هم از رفتارشان اظهار شرمندگی کنند. هنوز بعضی وقتها عبارت "میفهمی" ( do you understand) کریستین امانپور در مصاحبهی قبلیش با همین جناب رییسجمهور در سرم اکو میشود، که این جناب خبرنگار باسابقهی شبکهی سیبیاس به "رییس جمهور یک کشور" (حالا خوب یا بدش را من کار ندارم) میگوید:
answer the question, it is a yes/no question !!!!
و یک پیشنهاد هم به نهاد محترم ریاست جمهوری که به نظر خیلی جالب نیست که یک رییس جمهور در یک مصاحبهی اختصاصی که حتما وقت مشخصی دارد به خبرنگار بگوید:"من کلی کار دارم و مثل شما که بیکار نیستم!" ... و هزار مورد دیگر. باز خدا بیامرزد پدر و مادر مترجم رییس جمهور را که همهی اینها را ملایمتر ترجمه کرد و قدری هم سانسور کرد.
دیگه از شاهکارهای ایرانزمین این هست که خبرنگار خبرگزاریفارس در زیرنویس (caption) عکسهای بزرگداشت امامموسیصدر! در حالیکه آرم همایش کلمهی "امل" هست و در تمام عکسها دیده میشه نمایندهی این جنبش را نمایندهی "جنبش عمل!" مینویسه. نه در یکی دو مورد، در ۱۶ مورد!!
چقدر این روزها دنیا یک امامموسیصدر میخواد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به یاد دوران گذشته و ...
آهنگ مریم سپید عطا (Atta) زیباست. من سالها قبل کاست آنرا گم کردم و بالاخره چند روز پیش جایی روی اینترنت پیدایش کردم . مریم سپید را هومن بختیاری هم با شعری در همریخته با همین نام خوانده است. ولی کار عطا چیز دیگریست.
مریم سپید- عطا (8.1 MB)
اندوه لبنان - این بار به راستی - کُشت ما را ...
کشتار قانا را خواندم، و عکسهایش را در کمال ناباوری دیدم ...
هنوز هم نمیتوانم باور کنم
به یاد دیر یاسین افتادهام، و صبرا و شتیلا،
به یاد قانای سال نود و شش،
به یاد رنجهای مردم لبنان
به یاد لبنان
به یاد تاریخ، که شرح حال ماست
و حسینابنعلیهایی که به مسلخ میروند
هر از چندگاهی، در گوشهای از این دنیا
و ما و دنیا که خاموش نظارهگریم
دستم به نوشتم نمیرود، چند خطی که قبلها نوشته بودم را میگذارم:
******************************
اختراعات خوب:
چند تا چیز جالب که حداقل تا زمانی که من توی ایران بودم خیلی معمول نشده بود رو اینجا مینویسم.
۱- ear plug (گوشبند یا گوشگیر یا ...)
حتما برای شما هم اتفاق افتاده که یا خودتون از سر و صدای اطرافیان کلافه بشید یا اطرافیان از سر و صدای شما کلافه بشوند.نویز محیط، اعم از سر و صدای انسانها، صدای ماشینها ( و صد البته بوق که خیلی توی ایران معمول هم هست - من توی این سه سال کلا ۳ بار صدای بوق شنیدم که دو بارش رو خودم داشتم بوق میزدم برای رانندهی جلویی، دفعهی سوم هم یه آخر شب خلوت بود و من داشتم توی یک خیابون یکطرفه خلاف جهت میرفتم که یکی فکر کرد اشتباه کردهام و نمیدونم خیابون یکطرفه هست (!) و شروع کرد با بوق و چراغ و دست تکان دادن به من فهموندن )
همینطور سر و صدای هواپیما و قطار و عبور خودروها بخصوص اگر نزدیک جاده،فرودگاه یا ریل قطار زندگی کنید و از همه معمولتر نویز وسایل الکتریکی و الکترونیکی نظیر فن کامپیوتر، کولر، یخچال و غیره. نویز صوتی محیط که امروزه آلودگی صوتی نیز نامیده میشود آثار فیزیکی و روحی مخربی بر روی انسان دارد. برای نمونه یک شب یک منبع نویز فرکانس بالا و ممتد (که باعث آشفتگی نمیشود) را بالای سر خود بگذارید و بخوابید و ببینید فردا صبح چقدر روی اعصابتان تاثیر گذاشته است. (اگر منبع نویز ارزون پیدا نشد، من یکی سراغ دارم، فقط بهش یه چیزی شام بدید، بعد تا صبح براتون صحبت میکنه. آقای منبع نویز ما ارادت داریم!)
ایرانیان از دیرباز با این مساله درگیر بودهاند که چگونه نویز محیط را کم کنند. عباراتی نظیر: بچه ساکت شو،صدای تلویزیون رو کم کن، اون غارغارک (!) رو خاموش کن میخوام بخوابم، ... برای همهمان آشنایند.
حتی در ادبیات ایران هم نمونههای فراوانی یافت میشوند:
"ناهید لال شو !" استاد شهریار
"..... بچهی .... ..... ، ..... .... تو .... ..... و ..... " استاد ایرج میرزا* (معنی: بچهجان ساکت شو)
خوب، اختراع خوبی که حداقل تمام کسانیکه امتحان تافل رو دادند با اون آشنا هستند چیزی است به نام ear plug که عوض ساکت کردن محیط (که بیشتر اوقات غیر ممکنه) مجاری ورود صدا به بدن رو مسدود میکنه، به همین سادگی. این اختراع فکر کنم بیشتر از ایالات متحده برای ایران لازم باشه که درجهی آلودگی صوتی بسیار بالایی داره. شاید شما هم بتوانید برای نزدیکانتون که توی مشاغلی هستند که در معرض آلودگی صوتی بالایی هستند ear plug هدیه بدهید.
۲- paper towel یا حولهی کاغذی
بیشتر در کارهای آشپزخونه استفاده میشه و یه چیزی شبیه دستمال کاغذی است با این تفاوت که شبیه حوله عمل میکنه. یعنی قابلیت جذب آب بالایی داره و به سادگی هم تکه نمیشه. بالطبع مثل دستمال کاغذی فقط برای یکبار استفاده است. حولهی کاغذی در رولهای بزرگ و ارزان در تقریبا تمام فروشگاههای سوپر مارکت عرضه میشه. همینکه یکبار از حولهی کاغذی استفاده کنید به اون معتاد میشوید. حولهی کاغذی مخصوصا برای خشک کردن ظروف و دست، و در هنگام آشپزی برای تمیز کردن هر چیزی به خوبی عمل میکنه، به خصوص اگه یه کمی در تمیز بودن حساس باشید. من خودم برای هر آشپزی مفصل یکسوم یک رول رو مصرف میکنم (برای من، آشپزی ساده:نیمرو، آشپزی مفصل: املت )
3- تجهیزات خودرو: دندهی اتوماتیک، کنترل سرعت، ترمز ABS، کنترلر شتاب
دندهی اتوماتیک رانندگی را برای آقایان boring و برای خانمها امکانپذیر کرده است! با وجود دندهی اتوماتیک ( Automatic GearBox ) مفاهیمی نظیر نیمکلاچ و خاموشکردن ماشین و عقبعقب رفتن در سربالایی هم معنی خود را از دست دادهاند. شما ماشین را روشن میکنید، در وضعیت حرکت قرار میدهید و فقط گاز میدهید و ترمز میگیرید. بالطبع نخواهید توانست take off (حرکت ناگهانی خودرو همراه با لغزیدن تایرها) هم بکنید. اینست که هنوز در بین جوانان ماشینهای دندهای علاقهمندان زیادی دارد، هرچند دیگر واقعا به ندرت یافت میشوند.
کنترل سرعت cruise control بهخصوص در مسافرتهای جادهای بسیار استفاده میشود. با قرار دادن خودرو در وضعیت کنترل سرعت، نه تنها شما کاری به پدال گاز ندارید، بلکه لازم نیست به عقربهی سرعت هم نگاه کنید: مستقل از سربالایی/سرپایینی، شما با سرعتی ثابت حرکت خواهید نمود.
ترمز ABS باعث میشود که هرگز صدای کشیدهشدن تایر خوردو بر روی جاده شنیده نشود و ماشینها بسیار سریعتر بایستند. در نتیجه جلوی بسیاری از تصادفات گرفته میشود.
****************************************
ایرج میرزا بیشک از نوابغ معاصر ادبیات فارسی است. دو شعری از ایرج میرزا را که هر ایرانی به خاطر دارد یکی شعر مادر اوست (در نبوغ ایرج میرزا شک نکنید،شعر مادر ترجمهی منظوم یک داستان آلمانی است) و دیگری شعری با مطلع "عاشقی محنت بسیار کشید" که اولین بار قمرالملوک وزیری و سپس هنگامه (عشرت) اخوان با آهنگ زیبای استاد محمدرضا لطفی در دستگاه همایون اجرا کردهاند. محنت عاشق نیز ترجمهی منظوم یک افسانهی اروپایی است. هنگامه اخوان همکنون رییس کانون آواز است (خبرگزاری فارس) . این روزها سالگرد درگذشت قمرالملوک نیز هست. قمرالملوک وزیری پانزدهم مرداد سال 1338 در فقر و تنهایی در گذشت.
چند بیتی از محنت عاشقِ ایرج میرزا
...
باری آن عاشق بیچاره چو بط دل به دریا زد و افتاد به شط
دید آبی است فراوان و درست به نشاط آمد و دست از جان شست
دست و پایی زد و گل را بربود سوی دلدارش پرتاب نمود
گفت کای آفت جان سنبل تو ما که رفتیم بگیر این گل تو
بکنش زیب سر ای دلبر من یاد آبی که گذشت از سر من
جز برای دل من بوش مکن عاشق خویش فراموش مکن ...
یکی از دوستان نقل میکرد که حضرت ایرج میرزا کارمند گمرک بودهاند و به تازگی یکی دیگر از دوستان، مدارک حضرت شاعر را در بایگانی ادارهی گمرک یافتهاند. در میان پروندهها، مرخصی استعلاجی شش ماههی جناب ایرج میرزا توجه آن جناب را جلب میکند و به دنبال علت مریضی ایرجمیرزا برمیآید. در نسخهی طبیبِ ایرج میرزا، که پیوست پروندهی مرخصی اوست، علت نیاز به شش ماه استراحت " اتساع ثقبه ! " ذکر شده است. معنی ثقبه را دیگر خود بیابید.